فقط میخواستم بگم من واسه تک تک کلمه هاش اشک ریختم...

꧁پارت ۱۰꧂
این خواب با خواب‌های دیگه یومه خیلی متفاوت بود همه چی پریشون بود دخترکی روی زمین نشسته بود در حالی که یومه انگار خیلی ازش دورتر بود صدای هق هق و گریه‌ها و کلمات درهم ریخته دخترک در گوش یومه می‌پیچید
صدای دختره:'بابایی... دلم برات تنگ شده... بابا... هق... بابا.... کجای... مامانم حالش خوب نیست... بابا.... بابا... چرا برنمیگردی... بابا... دلم برات تنگ شده... بابایی... هیق... بابا...مامانی حالش خوب نیست... مامانی گریه میکنه... من گریه میکنم.... چرا... چرا برنمیگردی... دیگه دوسم نداری.؟... بابا... بابا... بابا... برگرد... بابا...'
صدای دخترک در هر جمله‌ای می‌شکست و اشک هایش بر روی زمین جاری می‌شد انگار تمام دردهاش در حال ریختن بود اما سوال یومی این بود اون کیه؟ داره چی میگه؟ راجع به چی حرف می‌زنه؟ چرا تو رویای منه؟...
صدای یومه در رویا:'هی! دختر کوچولو... چرا داری گریه میکنی؟'
دختر کوچولو میایسته و یه جور هایی انگار داره ناپدید میشه
صدای بچه:'حتا... حتا توعم... توعم منو فراموش کردی...'
تصویر دخترک ناپدید میشه و یومه از خواب میپره
یومه:'فراموشش کردم؟... کیو؟'
یومه افکارش رو رها میکنه و مثل همیشه میره به مدرسه، دم در نفس نفس زنان مدرسه صدایی میشنوه که اسمشو فریاد میزنه و به سمتش میاد
(ادامه دارد)
دیدگاه ها (۸)

پارت ۱۱ بخش اول

پارت ۱۱ بخش ۲

خب...

بابت تاخیر شرمنده... پارت بعدیم نوشتم

سه پارتی هیسونگ p۲

چند پارتی جونگکوک🐰عشق

#مافیای_من #P6من میرم زنگ بزنم به دکتر کیم که بیادسریع رفتم ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط